kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۶۱۶۵
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۰
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۹۷

فرار رو به جلو با  اتهامات بی‌اســاس

 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
آقای استادی چند سال بعد در خاطراتش به بیان نکات جالب دیگری پرداخته و مخالفان آیت‌الله مصباح را از دروغ‌گویی پرهیز داده است: «بنده در مقاله گونه‌ای که در برخی جراید چاپ شد، بی‌اساس بودن آن مطلب را گوشزد کردم. آن مطلب این بود که حجت‌الاسلام و المسلمین سید حسین موسوی تبریزی و شاید برخی دیگر از همفکران ایشان ادعا کردند سالی که امام امت فرموده بود در پانزدهم شعبان مردم از جشن و چراغانی خودداری کنند و به این وسیله اعتراض خود را به برنامه‌های شاه نشان دهند، در قم همه به این دستور عمل کردند و فقط مؤسسه در راه حق جشن گرفت و با حضرت امام مخالفت کرد. بنده در آن مقاله، کذب و بی‌اساس بودن این مطلب را با ذکر قرینه یاد کردم. 
و انتظار است که کسانی که با آیت ‌الله مصباح و مشی او مخالف هستند، دست کم از دروغ و خلاف واقع گفتن استفاده نکنند. مؤسسه در راه حق و هیئت‌مدیره و هیئت امنای آن در هیچ تاریخی با انقلاب و حضرت امام مخالف نبوده و مخالفت نکرده‌اند و بخشی از هزینه‌های مؤسسه در راه حق با اجازه آن بزرگوار توسط برخی تُجّار تأمین می‌شد. یکی از شواهد زنده آن این است که شهید حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامحسین حقانی یکی از اعضای هیئت‌مدیره این مؤسسه از علاقه‌مندان ویژه حضرت امام و انقلابی‌های معروف بود. اگر بخواهم حمل بر صحت کنم، باید بگویم مدعی این تهمت بی‌اساس، جشنی که سال‌ها بعد در مؤسسه در راه حق به عنوان عید مبارک غدیر برپا شد، به ذهنش بوده و آن را با جشن پانزدهم شعبان اشتباه گرفته.»1
حجت‌الاسلام و المسلمین سید‌هادی خسرو شاهی نیز در برابر هجمه‌هایی که به آیت ‌الله مصباح -خصوصاً در دهه 70- شد نوشته است: « از آغاز «حماسه دوم خرداد» و تا به امروز، این‌جانب از اظهار نظر در مسائل سیاسی روز، «به طور مطلق» خودداری کرده‌ام تا در «ایجاد تنش» سهمی ولو ناچیز، نداشته باشم!... البته باور من این است که «اختلاف دوستان» عمقی و ریشه‌ای نیست، بلکه همان داستان ملای رومی و «اوزوم» و «انگور» و «عنب» است!... اما متأسفانه این‌بار، برخوردها در مقابل برداشت‌ها، با «تهاجم و شبیخون همه‌جانبه» به طرف مقابل! و «انکار تام و تمام» یکدیگر همراه است! آیا واقعاً نمی‌توان در موردی- یا مواردی- انسان با کسی اختلاف نظر داشته باشد، ولی اصول و احترام و ادب و اخلاق و... را هم مراعات کند؟ چرا در گذشته نه چندان دور چنین بودیم، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین شده‌ایم؟... بی‌شک اگر اختلاف و دعوا، از «حدود شرعی» خارج شد، دیگر خدایی نیست....
امام خمینی رحمه‌الله علیه مطلبی درباره اختلاف‌ها و برخوردهای اوائل انقلاب دارند که من گفته‌ام هفته‌نامه «بعثت» قم- هر هفته و در هر شماره و تا به امروز، و در بالای صفحه اول- آن را نقل کنند که متن آن چنین است: «... دعواهای ما، دعوایی نیست که برای خدا باشد... همه ما از گوش‌مان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلامی دعوا می‌کنیم... دعوای من و شما و همه کسانی که دعوا می‌کنند، همه برای خودشان است...»! پس اگر «دعوا برای خودشان» را رها کنیم، می‌توان هم با استاد مصباح در همه امور همفکر نبود و هم به ایشان ارادت ورزید و هم می‌توان حضرت محتشمی را دوست داشت و هم می‌توان ادب اسلامی و احترام انسانی را در مورد همه برادران مراعات نمود و هم از اقدامات و جنبه‌های مثبت کارهای دیگران پشتیبانی و تقدیر کرد و هم برادر بادامچیان را مانند 30 سال قبل، از ته دل دوست داشت و هم از همه آنها «انتقاد» به قصد «اصلاح» نمود....
همه می‌دانند که من با استاد مصباح در مسئله مرحوم «دکتر شریعتی» هم عقیده نبودم و نیستم، ولی آیا این امر مجوز آن می‌توانست باشد که من در آن دوران، همه ارزش‌ها را نادیده بگیرم و حالت هجوم به خود بگیرم و مخالفت آغاز کنم؟... هرگز! احترام استاد مصباح و دیگر اساتید محفوظ است و برداشت‌ها و «اجتهاد»های ما هم برای خودمان محترم و محفوظ! خواهد بود. فللمصيب اجران و للمخطئ اجرٌ واحد.
من وقتی تلمذ استاد مصباح را در خدمت استاد بزرگوار علامه طباطبایی قدس سره دیده‌ام و می‌دانم که ایشان از شاگردان ممتاز آن بزرگوار در «همه‌ زمینه‌ها» است، چگونه می‌توانم به خود اجازه دهم که به خاطر یک یا چند نوع برداشت ایشان از مسائل سیاسی روز- و در خطبه‌های پیش از نماز جمعه- که با دیدگاه و باورهای من ناسازگار است، راه و روش دیگری را درباره ایشان انتخاب کنم؟ پاسخ اندیشه، اندیشه است نه چیز دیگر... و اگر در این راه به «دعوا» کشیده شدیم، باید بدانیم که به قول امام خمینی رحمه‌الله علیه: «دعوا برای خودشان» است!- قم، مرکز بررسی‌های اسلامی- شهریور ۱۳۷۹ سیدهادی خسروشاهی.»2
برخی مخالفان فکری آیت ‌الله مصباح، مانند عمادالدین باقی3 نیز در عین اختلاف نظر عمیق باایشان، اتهام حجتیه‌ای بودن را بی‌اساس می‌دانند. وی می‌گوید: «بسیاری از حرف‌هایی که زده می‌شود مطالعه نشده و سطحی است. متأسفانه جریان‌شناسی سیاسی و اندیشه‌ای در ایران فوق‌العاده ضعیف است... شاهدش هم همین صحبت شماست. خود من به کرّات شنیده‌ام که به اشتباه می‌گویند شیخ حسین لنکرانی حجتیه‌ای است، مصباح یزدی حجتیه‌ای است... از این رو همسان‌پنداری جریان مصباح با انجمن حجتیه اشتباه است.»4
 آیت ‌الله مصباح خود، در این‌باره، در گفت‌وگوی اختصاصی با روزنامه کیهان در 14 شهریور 1378 در پاسخ به این سؤال که «یکی از آقایان ادعا کرده بود که اعلامیه‌ای در تأیید حضرت امام رحمه‌الله علیه در دی‌ماه ۱۳۵۷ نوشته شده بود و حضرت‌عالی آن را امضا نکرده بودید و یکی دیگر این‌که ادعا شده حضرت امام رحمه‌الله علیه یک سال فرموده بودند چراغانی نیمه شعبان به خاطر جنایت‌هایی که رژیم کرده بود، انجام نشود و مؤسسه در راه حق که حضرت‌عالی در آنجا فعالیت داشتید، چراغانی کرده و به این موضع توجه نکرده بودید» گفت: «من از کسانی که در مدت عمر طلبگی ۵۴ ساله‌ام چیزی بیشتر از این دو مورد ذکر نکرده‌اند، خیلی متشکرم(!) البته سیئات ما خیلی بیشتر از این دو مورد است.... در مورد مسئله چراغانی من این قضیه را به یاد نمی‌آورم ولی باید عرض کنم من در مؤسسه راه حق، نه مؤسس و تصمیم‌گیرنده بودم بلکه از من دعوت شده بود که یک برنامه آموزشی را اجرا کنم و درواقع یک معلم بیش نبودم و فقط در آنجا درس می‌دادم و در کارهای اجرائی آن هیچ‌گونه دخالتی نداشتم. اگر فرضاً چیزهایی انجام شده بود- که البته من همچون چیزی را حتی به مؤسس آن نسبت نمی‌دهم چرا که حتی مؤسسان آن هم از بزرگانی بودند که از لحاظ وفاداری به انقلاب من کمتر نظیر آنها را دیده بودم- به من مربوط نیست. از طرف دیگر، گیرم حالا بنده تخلف و گناه کبیره کردم، چه ربطی به این مطالبی دارد که شما نقل می‌کنید. شما اگر حرفی دارید، حرف مرا رد کنید، بحثی را که من کردم شما در مقابل بحث من می‌گویید که بیست و چند سال پیش طرف در مؤسسه «در راه حق» چراغانی کرده است. گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری. ما محکوم می‌شویم که مطالبمان خلاف است چون بیست و چند سال پیش در آنجایی که ما درس می‌دادیم چراغانی کرده‌اند(!)»5
نکته مصاحبه آیت ‌الله مصباح با کیهان این‌جاست که ایشان به جهت حفظ امانت در خاطره‌گویی، و پرهیز از تعریف کردن چیزی که خبر دقیقی از آن به خاطر ندارد، جانب تقوا را رعایت کرده و در این موضوع، چون حافظه تاریخی‌شان همراهی نمی‌کرد، به گونه‌ای جواب داد که انسان‌‌های مُغرض، و به تعبیر قرآن، «في قلوبهم مرض» هستند می‌توانستند از آن علیه خود ایشان استفاده کنند. چنان‌که می‌بینیم روزنامه نوروز، که یکی از پایگاه‌های مطبوعاتیِ مخالف ایشان بود در 5 شهریور 1380 و به شکلی شیطنت‌آمیز همین کار را کرد. این نشریه با قرار دادن عبارات کلیِ آیت ‌الله مصباح در این مصاحبه در کنار عبارات قاطعانه آقای استادی، به گونه‌ای قضیه را بازتعریف کرد که در تناقض با تکذیبیه آقای استادی در 8 شهریور78 در روزنامه رسالت باشد. روزنامه نوروز نوشت: «اظهارات دادستان انقلاب منصوب امام در مورد قضیه «چراغانی نیمه شعبان»، باعث شد تا یکی از دوستانِ آیت ‌الله مصباح یزدی که تا چندی پیش هم از جمله اعضای عالی رتبه یک نهاد بسیار قدرتمند حکومتی بودند، در واکنشی شدیداللحن این «ابهام» که مؤسسه «در راه حق» در نیمه شعبان ۵۷ به چراغانی و جشن گرفتن پرداخته است را کذب محض دانسته و در اثبات تکذیب خود، متذکر شوند که در آن زمان، مؤسسه «در راه حق» در دست ساختمان بوده و فعالیت‌های آن در مرکزی انجام می‌شده که «اصلاً مناسب با مجلس جشن نبوده» (رسالت، ۸/6/78). این در حالی بود که تنها 6 روز بعد، شخص استاد مصباح وقتی در مقابل سؤالی از موضوع «چراغانی کردن مؤسسه در راه حق» در نیمه شعبان سال ۵۷ قرار گرفتند، «کلامی» در تکذیب این موضوع بر زبان نرانده و تنها اظهار داشتند که مسئولیت اقدام مؤسسه «در راه حق» را نمی‌پذیرند: «من در مؤسسه راه حق نه مؤسس و نه تصمیم گیرنده بودم بلکه از من دعوت شده بود که یک برنامه آموزشی را اجرا کنم و در واقع یک معلم بیشتر نبودم و فقط آنجا درس می‌دادم و در کارهای اجرائی آن هیچ‌گونه دخالتی نداشتم، اگر فرضاً چیزهایی انجام شده بود. به من مربوط نیست». هر چند ایشان در ادامه بدون توضیح بیشتر در مورد این که آیا وظیفه «یک معلم» هست که در مقابل سرپیچی همکاران خود از دستور «ولی فقیه زمان» موضع بگیرند یا نه متواضعانه جمله‌ای را نیز می‌افزودند که امکان بروز «تخلف» در این زمینه از سوی شخص ایشان را نیز منتفی نمی‌دانست: «گیرم حالا بنده تخلف و گناه کبیره کردم؛ چه ربطی به این مطالبی دارد که شما -در رد عقاید من- نقل می‌کنید.»6
پانوشت‌ها:
1- خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص291.
2- اسناد نهضت اسلامی ایران(بعثت و انتقام)، ج1، صص353-354.
3- عضو ارشد جریان منتظری و نویسنده کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» در نقد انجمن حجتیه. گفته می‌‌شود وی خود از اعضای انجمن حجتیه بوده است و پس گرفتن کتاب مذکور را می‌توان قرینه صدق این گزاره قلمداد کرد.
4- «باقی: نه مصباح یزدی، حجتیه‌ای است نه احمدی‌نژاد»، ایرنا، https://www.irna.ir،17/11/1397، کد خبر: 83199909.
5- گفتمان مصباح، صص85-86. (به نقل از: روزنامه کیهان، 14/06/1378، صص 6-7.)
6- روزنامه نوروز، شماره 117، 05/06/1380. ص 2و14.